ما پرده های گوش خود از هوش کرده ایم


پندی که داده اند به ما گوش کرده ایم

در آبگینه خانه بینش نشسته ایم


لب را ز حرف بیهده خاموش کرده ایم

گر حنظل سپهر به ساغر فشرده اند


با جبهه گشاده چو گل نوش کرده ایم

دارد چو تاک اگر رگ خامی شراب ما


تقصیر سعی ماست که کم جوش کرده ایم

بر خار خشک اگر نظر ما فتاده است


از یک نگاه، لاله بناگوش کرده ایم

داریم یاد هر که به ما کرده نیکویی


نیکی به هر که کرده فراموش کرده ایم

مگذار دست غیر به گردن رسد ترا


ما صبح را ز آه، سیه پوش کرده ایم

ما را اگر چو خامه ببرند سر، رواست


احباب را به نامه فراموش کرده ایم

صائب حرام باد به ما ذوق گفتگو


گر اینچنین سخن ز کسی گوش کرده ایم